سه داستانک(داستان کوتاه)جالب و خواندنی

 

دزدی (داستانک اول)
شرلوک هلمز کارآگاه معروف، و معاونش دکتر واتسون برای صحرانوردی به بیرون شهر رفته بودند. شب همانجا چادری زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه های شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: نگاهی به بالا بینداز و به من بگو چه می بینی؟
واتسون گفت:هزاران ستاره می بینم. هلمز گفت:چه نتیجه ای می گیری؟ واتسون گفت:از لحاظ روحانی نتیجه می گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستاره شناسی نتیجه می گیرم که زهره در برج مشتری است، پس باید اوایل تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی نتیجه می گیرم که مریخ در محاذات قطب است، پس باید ساعت حدود سه نیمه شب باشد.
شرلوک هلمز کمی فکر کرد و گفت: واتسون! تو احمقی بیش نیستی! نتیجه ی اول و مهمی که باید بگیری این است که چادر ما را دزدیده اند!
  
نذر (داستانک دوم)
در یکی از شهرهای آمریکا، آرایشگری زندگی می‌کرد که سالها بچه‌دار نمی‌شد. او نذر کرد که اگر بچه‌دار شود تا یک ماه سر همه مشتریان را رایگان اصلاح کند. بالاخره بعد از مدتها خداوند به او بچه ای داد. روز اول یک شیرینی فروش ایتالیائی وارد مغازه شد. پس ازپایان کار، هنگامیکه شیرینی فروش خواست پول بدهد، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند، یک جعبه بزرگ شیرینی و یک کارت تبریک و تشکر از طرف شیرینی فروش دم در بود. روز دوم یک گل فروش هلندی به او مراجعه کرد و هنگامی که خواست پول سلمانی را حساب کند، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کند، یک دسته گل بزرگ و یک کارت تبریک و تشکر از طرف گل فروش دم در بود.
روز سوم یک مهندس ایرانی به او مراجعه کرد. در پایان آرایشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول  امتناع کرد. حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز کرد، با چه منظره‌ای روبروشد؟
یک صف طولانی دم در سلمانی ایستاده بودند و غر می‌زدند که پس این مردک چرا مغازه‌اش را باز نمی‌کند!
 
 
 
شایعه (داستانک سوم)
اعضای قبیله سرخ پوستان از رییس جدید می پرسند: «آیا زمستان سختی در پیش است؟»
رئیس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میدهد «برای احتیاط بروید هیزم تهیه کنید»
بعد به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزند: «آقا امسال زمستان سردی را در پیش داریم؟»
پاسخ: «اینطور به نظر می آید»
پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه مطمئن بشود یک بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزند: «شما نظر قبلی خود را تایید می کنید؟»
پاسخ: «صد در صد»
رییس به همه افراد قبیله دستور میدهد که تمام توانشان را برای جمع آوری هیزم بیشتر به کار بگیرند. بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزند: «آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیش است؟»
پاسخ: بگذارید اینطوری بگویم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!
رییس: «از کجا می دانید؟»
پاسخ: «چون سرخ پوست ها دیوانه وار در حال جمع آوری هیزم هستند!
 

نظرات شما عزیزان:

shab ahange del aram
ساعت1:13---23 خرداد 1392
جالب بود

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: پنج شنبه 7 دی 1387برچسب:,
ارسال توسط مسعود موسوی

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 10
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 372
بازدید کل : 83425
تعداد مطالب : 114
تعداد نظرات : 95
تعداد آنلاین : 1



-_ !News _-

شهر مجازي قرآن كريم


  شهر مجازي قرآن كريم


-_ !News _-

FreeCod Fall Hafez

آپلود نامحدود عکس و فایل

آپلود عکس

دریافت کد آپلود سنتر

دريافت كد بازی آنلاين تصادفی